شبکه افق - 25 آذر 1400

"ما و دیگران" در قرآن (دگراندیشی، مدارا و مبارزه)

دانشگاه تربیت مدرس قرآن _نشست ("کفر" و نسبت آن با استکبار؛ "کفر ستیزی" یا "کافرستیزی" ؟ )_۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

بحث قرآن و استکبار در واقع اشاره به رسالت اصلی همه انبیاء است. اگر می‌خواستیم کل رسالت وحی را بلکه فلسفه خلقت از آدم و حوا تا قیامت را بیان کنیم در لسان قرآن شریف مسئله استکبارستیزی بود. استکبار که از درون انسان و از درون تک‌تک ما آغاز می‌شود و فرعون‌ها و دیکتاتورهایی که در درون تک‌تک ما همیشه دنبال سلطه بر ما و از طریق ما سلطه بر اشخاص و اشیاء بودند و خواهند بود. اصلاً رمز اصلی همه جنگ‌ها تمدن‌سازی‌ها و تمدن‌سوزی‌ها، عشق‌ها، نفرت‌ها حتی صلح‌ها بسیاری‌اش همین بوده اس. خیلی صلح‌ها برای احترام به خون و حقوق انسان نبوده است. وقتی مصالحه می‌کردند و می‌کنند که دیگر توان ادامه جنگ را نداشتند و ندارند استکبار از آغاز خلقت انسان شروع شد. مستکبر بزرگ شیطان بود که به خداوند گفت برای تو و به سوی تو سجده می‌کنم اما به غیر از تو سجده نمی‌کنم. دیدید بعضی از عرفا در حوزه عرفان نظری حتی این را به توحید خالص شیطان تعبیر کردند گفتند فرشتگان اگر واقعاً خداپرست بودند حاضر نمی‌شدند جز در برابر خدا یعنی در برابر آدم سجده کنند. حرف حساب شیطان با خداوند این بود که تنها کسی که شایسته سجده است تویی من جلوی این موجود سجده نمی‌کنم. این و فرزندانش کوچک‌تر از آن هستند که من در برابر این‌ها سجده کنم که خب پاسخ آن معلوم بود که تو به سوی آدم برای خدا سجده می‌کنی ولی استکبار از همان‌جا با تزیین مذهبی و عرفانی حتی شروع شد.چطو ما به سمت کعبه به امر خدا سجده می‌کنیم مگر ما کعبه‌ پرستیم؟ ما کعبه‌پرست نیستیم خدا پرست نیستیم خدا فرمود به این سمت سجده کن. آن جا خدا به فرشتگان فرمود که کعبه، آدم است آدم کعبه شما جهت سجده شما مثل قبله باشد به فرمان من. استکبار از آن‌جا شروع شد که گفت «خلقتنی من نار» اما او را «خلقته من طین» چرا؟ او چه فضیلتی بر من دارد؟ چرا او در برابر من سجده نکند به خاطر تو؟ چرا جای ما عوض نشود؟ از این‌جا استکبار عوض شد قصه آفرینش انسان با استکبار و استکبارستیزی شروع شد بعد، قبل از آن باید گفت در قضیه هبوط نمی‌خواهیم بگوییم استکبار، یک نیمچه استکبار معصومانه‌ای از جناب پدر و مادر ما سر زد. بالاخره اگر هیچ استکباری نباشد اطاعت محض می‌شود اما نمی‌گویم استکبار که تفاوت بین این‌ها روشن بشود. اولین انسان‌هایی که آمدند نبرد استکبار و ضد استکبار شروع شده است. قضیه هابیل و قابیل، هیچ کدام علیه خداوند حرف نزدند. اصلاً می‌دانید دعوایشان سر این بود که کدامیک از ما به خدا نزدیک‌تر است؟ چرا تو نزدیک‌تری نه من؟ چرا خداوند قربانی تو را قبول می‌کند و قربانی من را قبول نکرد. استکبار لزوماً این‌طور نیست که علیه خدا شمشیر بکشند شیطان هم گفت به من مهلت بده من نشان بدهم که این موجود و فرزندان او لیاقت این که من این‌ها را سجده کنم ندارند این‌ها به من سجده خواهند کرد کاری می‌کنم اکثر بشریت به من سجده کنند و از من اطاعت کنند. خداوند هم فرمود مهلت به تو می‌دهم اما تو را بر آن‌ها مسلط نمی‌کنم تو هر ملق و بارویی که می‌خواهی بزنی بزن بر آن‌ها مسلط نیستی مگر این که آن‌ها خودشان تن به سلطه تو بدهند. هابیل و قابیل هم ماجرای استکبار بین دو برادر است که دقیقاً گفتگوی چند جمله‌ای این دو برابر تا همین الآن ادامه دارد و تا قیام قیامت مسئله همین است تازه آن‌جا دعوا بین هابیل و قابیل ظاهراً سر دنیا نبود، سر ثروت و قدرت نبود. دعوا یک دعوای مذهبی خدامحورانه بود. دعوا سر این بود که چرا قربانی تو قبول می‌شود و قربانی من قبول نمی‌شود؟ و نشد؟ علتش این است که تو مستکبری. همین خودش استکبار است. از همین‌جا شروع می‌شود. کار به قتل نخستین انسان به دست انسان می‌رسد! و هابیل می‌داند که دارد به قتل می‌رسد چون قرآن می‌فرماید به برادرش می‌گوید تو اگر دست جنایت به سمت من دراز کنی من با تو مقابله با مثل نمی‌کنم تو تا کشتن من پیش خواهی رفت من قصاص قبل از جنایت نمی‌کنم. جنگ استکبار و ضد اسکتبار از اول آفرینش انسان شروع شده است تصویری است که قرآن ارائه میدهد و تا آخر این نبرد ادامه دارد. اگر کسانی منتظر روزی هستند که بین صف توحید و استکبار مصالحه و آشتی و صلح صورت بگیرد می‌گویند تا کی جنگ جنگ تا پیروزی؟ تا کی مرگ بر استکبار؟ بدانند این نبرد از آغاز خلقت انسان شروع شده و تا پایان ادامه خواهد داشت. و اصلاً به فلسفه خلقت ما مربوط است نبرد حق و باطل، عدل و ظلم، توحید و کفر پایان ندارد بنابراین دنبال یک روزی که این‌ها با همدیگر خطبه برادری بخوانند نباشید تازه اگر خطبه برادری هم بخوانند برادرخوانده می‌شوند! این ریشه‌شناسی مسئله ا ستکبار در قرآن است.

نکته دوم؛ خداوند در قرآن در رابطه مبارزه با استکبار، به مؤمنین و مجاهدین و استکبارستیزان یک وعده‌هایی داده است منتهی بعضی‌ها این وعده‌ها را درست تلقی و تفسیر نمی‌کنند وقتی می‌فرماید «جاء الحق زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقا» می‌پرسند که این چطور «جاء» و «زهقی» است که همه جا در اغلب طول تاریخ باطل حاکم است؟ جواب را خود قرآن می‌فرماید. قرآن نفرمود که همیشه اهل حق یا مدعیان حق بر مدعیان باطل پیروزند بلکه فرمود حق بر باطل پیروز است باطل ذاتاً رفتنی و نابودشدنی است. خب هرجا باطل عریان و محض باشد و حق محض باشد و هرجا حق بیاید «جاء الحق» مجیء حق بیاید تا باطل برود. حالا با این نگاه کنید در طول تاریخ هرجا اهل حق به حق عمل کردند و پرچم حق را بالا بردند و در برابرشان باطل عریان بود بدون استثناء حق بر باطل پیروز شد. ولو آن مسلّح به شمشیر باشد و این چون خون رگ‌هایش چیزی نداشته باشد حتی خون بر شمشیر پیروز بوده است. اگر در مواردی شما می‌بینید که ظاهراً پرچم باطل بالاتر از حق است دوتا اتفاق افتاده است یکی نقض جاءالحق بوده یعنی جبهه پیروان حق با پرچم حق و به نام حق به موقع در صحنه نیامدند یا باطل با پرچم باطل در صحنه نیامده، باطل با پرچم حق آمده است و الا اگر باطل عریان با شناسنامه خودش بیاید ماندنی نیست. تمام جنایتکاران تاریخ نام‌های نیک بر اعمال‌شان گذاشتند و گفتند ما برای حق آمدیم. هرجا اهل حق توی صحنه آمدند و باطل با پرچم خودش آمد بی‌شک حق می‌آید و باطل می‌رود و ذاتاً رفتنی است «إنّ الباطل کان زهوقا» قابیل اسم خوب روی کار بد می‌گذارد برچسب حق روی کالای باطل می‌گذارد. تا الآن هم همین‌طور بوده است. شاه به اسم تمدن بزرگ، پیشرفت. صدام به اسم دفاع از حیثیت عرب در حالی که بزرگترین جنایات را در حق اعراب و ایران و منطقه کرد. الآن مقامات آمریکا و صهیونیست‌ها، انگلیس‌ها و اسرائیل با چه اسمی حمله می‌کنند و جنگ راه می‌اندازند؟ هیچ کدام به نام باطل نمی‌آیند همه با پرچم حق می‌آیند. می‌گویند برای مردم‌سالاری، برای صلح، برای مبارزه با خشونت، برای دفاع از حقوق مردم، برای دموکراسی، برای قانون، برای امنیت داریم می‌آییم. یزید نگفت که من باطل هستم حسین حق است! اگر می‌گفت که امکان نداشت سر کار بماند قطعاً زودتر سقوط می‌کردند گرچه بعد هم طولی نکشید که این‌ها سقوط کردند. خون امام حسین(ع) بنی‌امیه را بخصوص آن شاخه سفیانی‌اش را با فاصله چند سال بعد سرنگون کرد. رژیم سرنگون شد و یک شاخه دیگری از سفیانی‌ها آمدند.

نکته سوم این است که وعده‌هایی که قرآن شریف به جبهه ضد استکبار و جبهه حق داده است این را بعضی‌ها – این را عرض کردم همان نکته است ولی نکته دیگری در همان رابطه است – این را درست نفهمیدند و گاهی گفتند این چطور وعده‌هایی است که خداوند داده که جبهه حق پیروز می‌شود «ینصرکم» و.... این‌ها دستِ‌کم به دو نکته توجه نکردند و نمی‌کنند. 1) وعده‌های پیروزی در قرآن کریم همه‌اش جمله شرطیه است. هیچ کدام نگفته که شما هر گونه عمل کنید هر گونه بیندیشید هرکاری بکنید یا نکنید شما پیروزید چون اسم حق را بردید! گزاره هایی که وعده پیروزی حق در قرآن است همه مشروط است «ینصرکم» را دیدی چرا «إن تنصرالله» را ندیدی؟ همه این‌ها «إذ»، «إن» و «إذا» دارد. خداوند در قرآن کریم به هیچ جبهه حقی علیه باطل و استکبار به صرف این که بگویند ما حق هستیم هیچ وعده مطلقی برای پیروزی نداده است. بلکه خلاف آن را تصریح می‌کند. صریحاً می‌فرماید که خداوند سرنوشت هیچ امّت و قومی را تغییر نمی‌دهد مگر این که خودشان را تغییر بدهند تغییر کنید تا تغییر دهم. حالا شما همین‌طوری مثل بقیه ملت‌ها بخواهید ادامه بدهید با شما مثل بقیه ملت‌ها معامله خواهد شد. چون توی شناسنامه شما نوشته مسلمانی یا شیعه اهل بیت هستی که این‌ها کافی نیست. آقا ما زیارت می‌رویم، ما عزاداری می‌کنیم، بکن، آن‌ها ثواب خودش را در حد خودش دارد. وظایفی داری و به آن وظایف باید عمل کنی. در اقتصاد، در سیاست، در روابط بین‌الملل، در مفاهیم و در حوزه حقوقی، جامعه، مدیریت، صنعت، کشاورزی، این‌ها وظایفی دارد که بخشی از این وظایفه را خداوند از طریق عقل و بخشی را از طریق نقل و وحی به تو ابلاغ کرده است به وظایف خود عمل کن، تا به وظایفم عمل کنم گرچه کسی بر گردن خداوند ذاتاً حقی ندارد خداوند نسبت به کسی وظیفه‌ای ندارد «لا یسئل أما یفعل» اما خداوند خودش برای خودش وظیفه تعریف کرده است. خودش می‌فرماید: «حقٌ علی الله» یک حقّی بر ذمّه الله است. من متعهد می‌شوم. چرا خداوند باید در برابر ما تعهد کند؟ چه چیزی به ما بدهکار است؟ ما همه چیزمان را به آن بدهکاریم خودمان، وجودمان و همه چیزمان را. او چه چیزی به ما بدهکار است؟ در عین حال خداوند به ما وعده داده است. بعد فرمود اگر دیدید وعده‌ای دادم عمل نشد انگشت اشاره را به سمت خودتان بگیرید نه به سمت من «أفوا بعهدی أفوا بعهدکم» من سر قرار حاضرم، شما سر قرار بیایید من را می‌بینید شما خودتان سر قرار نیامدید مدام دنبال من می‌گردید می‌گویید کو یاری خدا «متی نصرالله». من گفتم یاری مشروط است شما مجاهد باشید ایمان و عمل صالح، فداکاری، اخلاص، بعد ببینید شما را ولو یک گروه کوچکی بر همه گروه‌های بزرگ پیروزتان می‌کنم یا نمی‌کنم. امام(ره) یک پیرمردی در نجف، تبعیدی، چه کسی باور می‌کرد یک روزی سرنوشت جهان اسلام و کل جهان تغییر کند و همه جای عالم صحبت از بیداری اسلامی و بنیادگرایی اسلامی باشد؟ خب شد. به وعده‌اش عمل کرد خداوند هم به وعده‌اش عمل کرد. پس یک نکته این است که همه وعده‌هایی که خدا به ما داده است جمله شرطیه است. اگر الف، پس آن‌گاه ب. ما مدام می‌گوییم پس آن‌گاه ب کو؟ همان خدایی که این قوانین طبیعی در عالم سنت اوست، یک قوانین فراطبیعی هم دارد که او هم سنت شماره 2 خداوند است در یک شرایط خاص سنت شماره 2 وارد عمل می‌شود. سنت شماره 1 این است که آتش می‌سوزاند این سنت‌الله است. سنت شماره 2 در یک شرایط خاص، آتش نمی‌سوزاند. ابراهیم را در آتش می‌اندازیم نمی‌سوزاند. پس آتش می‌سوزاند سنت‌الله شماره 1 است قوانین طبیعی را هرچه شما کشف کنید آن‌ها جزو سنت‌الله است در نگاه سکولار به علم فکر کردند که علل طبیعی هرچه را کشف کنند دیگر احتیاجی به علت ماوراء طبیعی ندارد و فکر کردند طبیعت، حوزه ماست ماوراء الطبیعه هم حوزه ماست تا وقتی که علل طبیعی شناخته نشده همه چیز را به خدا نسبت می‌دهند وقتی که شناخته شد دیگر چه نسبتی با خدا دارد؟ علت طبیعی آن معلوم شد! قرآن مکرر جواب می‌دهد و می‌فرماید این‌ها دوتا سنت است هر دویش سنت‌الله است دو بخش از سنت‌الله است. بخشی‌اش را با علوم طبیعی می‌فهمید آن هم تازه نه همه‌اش را. بخشی‌اش را هم با علوم ماوراء الطبیعه باید بفهمید. قواعد طبیعی می‌گوید گروه کوچک بر گروه بزرگ نباید غلبه کند خب چرا غلبه کند؟ این قانون شماره 1. قانون شماره 2 هر دویش هم جمله شرطیه است. قانون شماره 1، اگر الف، پس آن‌گاه ب. اگر آتش برافروزید پس آنگاه می‌سوزد این سنت‌الله است. قانون شماره 2، در شرایط خاص در صورت تحقق شرایط خاص که آن هم خداوند بیان می‌کند اگر الف، پس آن‌گاه نه ب! آتش درست می‌کنند، ابراهیم را توی آن می‌اندازند ولی نمی‌سوزاند. هر دوی این‌ها سنت‌الله است. هر کدام در جایگاه خودش. قاعده الف، از دریا نمی‌شود عبور کرد. قانون ب، در یک شرایطی موسی و کل قوم او از آب و از این معرکه عبور می‌کنند و آن‌ها عبور نمی‌کنند. قانون شماره 2 را در مورد موسی و بنی‌اسرائیل اجرا می‌کنیم غرق نمی‌شوند. وقتی که نوبت فرعون و سپاه او می‌رسد دوباره به قانون شماره 1 سنت‌الله برمی‌گردیم غرق می‌شوند.

دوتا اشتباه این وسط بعضی‌ها راجع به وعده‌هایی قرآنی می‌کنند می‌گویند نکند این‌ها ما را سر کار گذاشتند؟ «متی نصرالله» و این‌قدر فشار می‌آید که گاهی انبیاء و مؤمنین خاص می‌گفتند پس کو؟ مگر نفرمودی که «إن تنصرالله ینصرکم» خب ما آمدیم خدایا تو کجایی؟ این‌ها خیلی مهم است من خودم هم دیدم که گاهی بعضی‌ها مأیوس می‌شوند و کلاً شک کردند می‌گویند این انقلاب برای خدا، بعد از 30- 40 سال باز این مشکلات و... که چی؟ حداقل قرآن دوتا جواب به این‌ها می‌دهد. 1) منتظر قوانین دسته شماره 2 سنت‌الله باشید یک نمونه‌هایی را به شما نشان دادیم بعضی‌هایتان نفهمیدید. اصل انقلاب 21 بهمن آن دستوری که امام می‌دهد و بیرون می‌آیند، قضیه طبس، قضیه کودتای نوژه، و... که بیشمار است چیزهایی که اصلاً هیچ توضیح طبیعی نداشت ولی وقتی صحبت می‌شد گفت شن‌های طبس مأمور خدا بودند «جندالله» بودند شما فکر کردید همین‌طور یک طوفان طبیعی بود که آن لحظه اتفاق افتاد؟ ما اصلاً خبر نداشتیم. کودتای شهید نوژه که کشف شد گفتند مأموران کمیته فکر کرده بودند این‌جا مرکز فساد است به آن هوا آمده بودند داخل. بعد دیده بودند چیزی نبود داشتند می‌رفتند بیرون، سگ صاحبخانه یک مرتبه همین‌طوری پارس می‌کند و به سمت یک دری می‌دود در باز می‌شود این‌ها می‌روند پایین می‌بینند انبار اسلحه آن پایین است! امام(ره) در سخنرانی‌اش گفت آن سگ، مأمور خدا بود. چشم الهی باید داشته باشی تا بفهمی و الا اگر الهی نباشد جلوی چشمت معجزه می‌کنند باز هم ایمان نمی‌آورید. مگر انبیاء معجزه نکردند هم کفار دیدند هم مؤمنین دیدند یک عده جلویشان معجزه کن، مرده زنده می‌کنی، عیسی مسیح به اذن‌الله مرده زنده می‌کند باز ایمان نمی‌آورند. شق‌القمر می‌کنی باز ایمان نمی‌آورند. اگر انبیاء کارناوال معجزه هم راه بیندازند هرکس می‌آید می‌گوید ما ایمان نمی‌آوریم الا این که معجزه ببینیم روزی دوتا معجزه هم بکنی باز ایمان نمی‌آورند. این‌طوری است اما چند چشمه باید معجزه بشود تا باور کنند که یک ارتباط مستقیمی بین ادعای توست در باب نبوت و ارتباط آن با خداوند. اما معجزه‌بازی که نباید راه بیفتد. یک عده معجزه هم بشود نمی‌فهمند و نمی‌بینند. لجاجت دارند.

2) نکته دوم که قرآن خیلی روی این مانور می‌دهد. می‌گوید همین حوادثی که از نظر شما طبیعی است حوادث غیر طبیعی را نمی‌گوییم مثل این که یک مرتبه آتش نسوزاند آب کنار برود و اعجاز نکند همین اتفاقات طبیعی که شما این‌ها را طبیعی می‌بینید همه این‌ها الهی است. می‌فرماید شما زارع هستید وقتی کشت می‌کنید شما زارع هستید یا ما؟ خب نگاه مادی این است که ما زارعیم شما کجایید؟ این بذر را چه کسی دارد زیر خاک می‌گذارد؟ آب می‌دهد؟ قرآن می‌فرماید «أ أنتم تزرعون» همان لحظه‌ای که شما «تزرعون»، «أ أنتم تزرعون»؟ اصلاً شما کی هستید؟ این قانون، قانون کیست؟ این خاک، خاک کیست؟ چرا باید دانه‌ای را زیر خاک می‌کارید تبدیل به یک درخت بشود و میوه بدهد؟ خودتان از کجا می‌آورید؟ زایمان انسان برای شما عادی شده است! یک انسان از داخل یک انسان دیگر بیرون می‌آید. همین‌طور انسان‌ها از درون همدیگر بیرون می‌آید برایتان عادی شده است نمی‌فهمید که همین طبیعت هم فعل‌الله است و این‌ها معجزه است؟ روئیدن درخت را نمی‌فهمید؟ منتهی این‌قدر این معجزات را دیدید برایتان عادی شده است. معجزات دو دسته‌اند: معجزات عادی شده که با یک تیکه چربی رنگ، نور، فاصله، اندازه، با یک تیکه استخوان و ضایعات این‌طوری اطراف آن انواع و اقسام صداها را می‌شنویم. با یک تیکه گوشت توی دهان‌تان صدتا کار می‌کنید یکی‌اش این است که دارید مفاهیم را به همدیگر انتقال می‌دهید، معقولات، مفاهیم، احساسات. کجای این‌ها می‌شود خدا را ندیدید؟ یک نکته دیگر این که، بعضی‌ها همه چیز را حمل بر اتفاق و شانس می‌کنند آقا چرا این‌طوری شد؟ خب اتفاق افتاد. همان سگی که رفت انبار اسلحه را افشاء کرد خیلی‌ها گفتند نه آقا کجا معجزه بود ما نه فرشته‌ای دیدیم نه چیزی. هیچی سگ ترسید دوید رفت آن‌جا؟ خب کجا برود؟ بالاخره هرجا می‌رفت شما یک چیزی درمی‌آوردید! یک چیزی می‌گفتید. شن‌های طبس مأمور خدا بودند! آقا مأمور خدا چیه؟ آن‌جا مدام طوفان‌های موسمی وجود دارد اتفاقاً آن لحظه هم طوفان شد! آقا عملیات فلان‌جا این‌طوری، این‌طوری شد. شاه چرا ترسید در رفت، هنوز وقت در رفتن او نبود. دو جور می‌توانید بگویید یکی این که بگویید اتفاقی بود و یکی این که خدا ترس در دل او انداخت. 1) پیروزی‌هایی که تو از آن‌ها تفسیر طبیعی می‌کنی همه‌اش کار خداست فعل‌الله است. 2) یک اتفاقات غیر طبیعی این وسط‌ها می‌افتد یا نمی‌بینی یا خودت را به ندیدن می‌زنی. و الا شما یک ملت فسقلی، یک جمعیت کوچک، یک کشور کوچک معمولی، 200 سال تحت استعمار، یک مرتبه یک قدرت سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی شدید، ابرقدرت منطقه شدید با این همه مشکلاتی که همچنان ادامه دارد. و یکی از چهار قدرت اصلی جهان به اعتراف دشمنان‌تان. چرا این‌ها را نمی‌بینید که این‌ها اصلاً عادی نیست. همین راهیان نور برای ما طبیعی است. هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست که جنگ شده باشد 30 سال بعد از جنگ، نسل بعدی، ایام تعطیل و تفریح میلیون میلیون پا بشوند و آن‌جا بروند. اصلاً کجای دنیا چنین چیزی است؟ آن طرف عراق یک نفر هم نمی‌آید. با این که آن‌ها هم همین تعداد کشته دادند ولی هیچ کس از آن طرف نمی‌آید. این وضعیت و هزاران از این مسائل هست.

نکته دیگر که من می‌خواهم دوستان خیلی به این توجه کنند که قرآن چگونه مسئله استکبار را لایه لایه تبیین کرده است استکبار به همین مفهوم سیاسی نظامی که می‌خواهد بطور عام بر بشریت و بر جهان اسلام به طور خاص مسلط باشند، ریشه اسلام را بزنند. این بازی‌های جهاد وهابی را هم که درآوردند تهش جهاد مسلمان علیه مسلمان بود نه جهاد علیه کفر و استکبار، و ته آن تخریب جهان اسلام بود دیدید تاریخ مصرف آن که تمام شد این طرف را در عربستان سر کار آوردند الآن می‌دیدید مسابقه گذاشته برای سکولاریزه کردن کل عربستان. با این گازی که این‌ها می‌روند من احتمال می‌دهم چند وقت دیگر شما در مکه و مدینه مشروب‌فروشی و سالن رقص مختلط هم داشته باشید بگویند زیارت بروید سر حال که آمدید بعد بیایید این‌جا یک خستگی در کنید باز دوباره آن‌جا بروید! این گازی که این‌ها دارند می‌روند به آن سمت است. سکولاریزه کردن این قضایا. بعد یک حرفی همین هفته پیش زد گفت وهابیت چیست؟ حرف‌های مرتجع احمق‌ها، چون فعلاً دیگر تاریخ مصرف وهابیت تمام شده است و شکست خورده است منفور است. حالا گفت وهابیت چیست ما این وهابیت در عربستان رشد کرد به خاطر ترس از انقلاب ایران بود نمی‌دانم دیدید این را گفت یا نه؟ گفت 1988 که در ایران انقلاب شد و پرچم اسلام بالا رفت یک مرتبه احساس خطر شد که یک انقلاب اسلامی در کل کشورهای عرب حتی توی عربستان شروع شد برای این که آن را کنترل کنیم و جلوی موج انقلاب اسلامی ایران را در جهان بگیریم وهابیت را آوردند چون با چیز دیگری نمی‌شد جلوی آن ایستاد باید با یک کار دینی جلوی آن می‌ایستادند و این یارو گفت ما قربانیان انقلاب اسلامی ایران هستیم! و الا ما وهابیت می‌دانیم چقدر چرند است ما هم قربانی انقلاب این‌ها شدیم چون ترس این‌ها وهابیت را علم کردیم حالا دیگر تمام شد وهابیت دیگر آبرویی ندارد و اصلاً برای کل اهل سنت آبرویی نگذاشت چه رسد به وهابیت. و بلکه برای اسلام در جهان. حالا دیگر تمام شد. دیدید که برای اولین بار علناً گفتند با مقامات اسرائیل جلسه مشترک گذاشتیم و گفتند ما با هم برادریم و دشمن همه ما ایران است! اما بعضی‌ها مخفی می‌کنند و در لفافه بحث می‌کنند.

حالا من این نکته را عرض کنم این خیلی مهم است خواهش می‌کنم دقت بفرمایید. با استناد به آیات قرآن عرض می‌کنم چون خود قرآن شریف به مفهوم کفر را دسته‌بندی کرده است. ببینید کفر و کافر به چند معنا در قرآن به کار رفته است هرجا که کافر حتی مشرک هست همه به یک معنا نیست بسته به شرایط زمانی و کانی و طبقه‌بندی‌های جبهه دشمن، مواضع فرق می‌کند. لذا شما از خشن‌ترین ادبیات مقاومت و جهاد و قاطعیت در برابر کفر در قرآن می‌بینید که این‌ها را هرجا پیدا کردید بزنید نابودشان کنید تا ادبیاتی که نسبت به مشرک و کافر می‌فرماید که به آن‌ها نیکی کنید. به آن‌ها خدمت کنید مشکلات‌شان را حل کنید، هر دویش در قرآن هست خب این را اگر بعضی‌ها درست تشخیص ندهند می‌گویند یا تناقض است و معمولاً هم این تیکه دوم را در دنیا نمی‌گویند همان آیات سخت‌گیرانه را می‌گویند. کافر دست‌کم به سه معنا در قرآن کریم به کار رفته است. یک کافر به معنای جاهل است یعنی کسانی که ایمان ندارند ولی وقتی طبقه‌بندی دقیق می‌شود این‌ها مستضعف هستند و در روایات اهل بیت(ع) هست که بخشی از اینها که واقعاً مستضعف هستند بدون این که کوتاهی عمدی کرده باشند دست‌شان از حقیقت کوتاه است این‌ها مورد عفو و رحمت الهی قرار می‌گیرند.

دسته دوم؛ کافری است که مخالف است اما معاند نیست. کافر دسته اول اصلاً موضع ندارد، الآن شما در دنیا بروید اغلب بشریت کافر دسته اول هستند. مثلاً ظاهر اسمش مسیحی، یهودی، بودایی، هستند ولی وقتی با آن‌ها حرف می‌زنید می‌بینید اصلاً نه دشمنی با اسلام دارد، نه مخالف است نه موافق است اصلاً هیچی نمی‌داند. اگر شما دو کلمه هم با او حرف بزنید می‌گوید عجب چه حرف‌های قشنگی است چه چیز خوبی است. با این حال قرآن، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با زبان مدارا و رحمت و گفتگو منطق حرف زدند گفتند این‌ها را کمک کنید حق ندارید به این‌ها توهین کنید حق ندارید به غیر مسلمان یا غیر شیعه در تمام جهان به این‌ها بگویید همه نجس هستید، همه جهنمی هستید. حالا نجاست حسابش فرق می‌کند بحث شرک و الحاد یک بحثی است آن نجاست هم تازه به آن معنی نیست که او صاحب حق نیست، نجس است کافر نجس است، ملحد نجس است یعنی با او قاطی نشو نه این که حقوق او را رعایت نکن. آخه بعضی‌ها را دیدم که می‌گویند آقا اسلام می‌گوید سگ نجس است! سگ حیوان به این خوبی، مخصوصاً یک سگ‌های خوشگلی هم هستند که خیلی قشنگ هستند این نجس است؟ آقا نجاست سگ معنی‌اش این نیست که حیوان بدی است یا حقوقی ندارد، اگر همین سگ یا خوک را اگر تشنگی بدهید عذاب جهنم خواهی داشت اگر به آن‌ها سنگ بزنید و اذیت‌شان کنی گناهکاری، نجس است یعنی قاطی نشو. توی رختخوابت نیاور، انسان جای خودش. سگ و خوک هم جای خود. نه این که او را بزن. وقتی می‌گویند کافر نجس است یعنی قاطی نشو. زندگی شما به دو سمت است، هدف‌هایتان فرق می‌کند اما به حقوق او باید احترام بگذاری با ادب صحبت کنی. پیامبر اکرم(ص) تشییع جنازه میّت یهودی انجام دادند. امیرالمؤمنین با یک یهودی همسفر هستند بعد از هم جدا می‌شوند سر دو راهی کوفه و بصره، خداحافظی می‌کند بعد می‌بیند که حضرت امیر(ع) بدرقه‌اش می‌رود باز در همان راهی که او می‌رود، می‌رود. برمی‌گردد می‌گوید مگر مسیر شما از آن طرف نبود؟ می‌گوید چرا. گفت چرا از این‌جا می‌آیید؟ فرمودند ما یک دینی داریم به کوچک‌ترین بهانه‌ای حق به گردن ما می‌آورد ما در این سفر با هم رفیق شدیم ما حق همسفری دارید ما با هم رفیق شدیم و من می‌خواهم یک مقداری شما را بدرقه کنم. چه کسی؟ خلیفه مسلمین. آن یهودی که زباله و خاکستر و آشغال‌های خانه‌اش را روی سر پیامبر می‌ریخت، امروز پیامبر آمدند گفتند این رفیق ما کجاست؟ امروز آشغال نریخت؟ گفتند مریض شده، گفتند خب رفیق ماست ما به او عادت کردیم برویم عیادت او. رفتند منزل او عیادت او، به ایشان فرمودند امروز خبری از شما نشد من نگران شدم حال‌تان مساعد نیست. طرف سرش را از خجالت زیر پتو کرد و بعد هم مسلمان شد. ما به غیر از مسلمین حقوق داریم.

دسته دوم؛ کافر با ما مخالف است اما سر جنگ ندارد ما هم با او سر جنگ نداریم قرآن می‌فرماید کافر اهل کتاب که هیچی، مشرکی که با شما مخالف است و با شما سر جنگ ندارد اگر به شما نیازمند شد باید به او کمک کنید. زلزله شد، سیل شد، قحطی شد نگو به درک. در مکه قحطی شده، پیامبر اکرم(ص) از مدینه که این دوتا شهر، دوتا شهر در نبرد با هم هستند پیامبر از مدینه دوتا کاروان کمک غذایی و دارویی برای مشرکین می‌فرستد. همان‌هایی که با ایشان می‌جنگند. همان‌هایی که جنگ بدر و احد را تأمین کردند. خبر می‌رسد که مکه قحطی شده، پیامبر(ص) به مسلمین می‌فرماید که کاروان کمک راه می‌اندازند کاروان‌ها را به سمت مکه راه می‌اندازند، هدیه اسلامی مدینه به مکه شرک، برای قحطی یک وقت کسی از مشرکین از گرسنگی نمیرد. ما به شما کمک می‌کنیم.

دسته سوم؛ ببینید دسته سوم معاند و محارب است. آن آیاتی که در قرآن که سفت و محکم صحبت می‌کند و می‌گوید هرجا پیدا کردید بزنید ائمه کفر و راهبران‌شان را بزنید یک قدم عقب بنشینید در برابر این‌ها بترسید و فرار کنید جهنمی هستید این‌ها آن دسته سوم هستند آن‌ها کسانی هستند که به اسلام و مسلمین حمله کردند و شکنجه کردند، کشتند، نابود کردند و باز هم می‌کنند. با این‌ها گفتند. این سه‌تا دسته را با هم قاطی نکنید، لایه‌بندی شده است. کافر به کدام معنا؟ به معنای جاهل؟ اکثر کفار این‌طوری هستند خود ماها هم اکثراً این‌طوری هستیم چه برسد به کفارش. دسته دوم کافر یعنی مخالف؟ خب مخالف باشد حق مخالف محفوظ است. پیامبر(ص) فرمود این‌هایی که ما را قبول ندارند قرآن و پیامبر را قبول ندارند، مسیحی، یهودی، زرتشتی قبول ندارند که پیامبر(ص) پیامبر است و قرآن کتاب‌الله است، می‌فرماید حقوق‌شان، حرمت‌شان، امنیت‌شان در جامعه اسلامی مثل یک مسلمان باشد. یکی آمده می‌گوید آقا الحمدلله یک پیروزی به نفع اسلام و علیه کفر شده، فرمودند چه شده؟ گفت با یک یهودی یا مسیحی معامله کردم کلاهش را برداشتم! اسلام یک بر هیچ از کفر جلو افتاد. پیامبر(ص) فرمودند کار اشتباهی کردی باید بروی از او معذرتخواهی کنی و حق او را به او برگردانی. پیامبر(ص) فرمودند در قیامت من «أنا أخاصم» من دادستان هستم. در دفاع از حقوق غیر مسلمین در جامعه مسلمین در قیامت من در جبهه غیر مسلمین علیه مسلمین اقامه دعوا خواهم کرد یقه تک‌تک مسلمین را می‌گیرم آن‌جا که به حق غیر مسلمان تجاوز کردید. این یک حدیث از پیامبر اکرم(ص) است. غیر مسلمین را اذیت کنید مسیحی و یهودی، زرتشتی، حق‌شان را پایمال کنید من مدافع آن‌ها در روز قیامت هستم. یک روایت از حضرت رضا(ع) هست نمی‌دانیم شنیدید یا خیر؟ ایشان به نیشابور آمد. آن موقع زرتشتی خیلی بود. یک سرمایه‌دار زرتشتی فوت کرده بود وصیت کرد اموال من را بین فقرا تقسیم کنید نگفته بود که فقرای زرتشتی گفته بود فقرا. قاضی نیشابور گفت خیلی خب، گفته فقرا، بروید بدهید به فقرای مسلمان! آمدند به حضرت رضا(ع) گفتند که دادگستری نیشابور یک چنین کاری کرده، فرمودند اشتباه کرده، گفتند او نگفته که بدهید به فقرای زرتشتی، امام رضا(ع) فرمودند نگفته باشد ولی منظورش معلوم است که در درجه اول فقرای زرتشتی‌اند نه مسلمان. باید اموالش را بین فقرای زرتشتی نیشابور تقسیم کنید اگر چیزی ماند بعد به فقرای مسلمان بدهید ننوشته ولی معلوم است نظرش این است. این حضرت رضا(ع) است. بعد طرف می‌گوید حالا که گذشت تقسیم کردیم تمام شد رفت! امام رضا(ع) فرمودند اشتباه کردید باید بروید از بیت‌المال مسلمین، همان مقدار بردارید و به فقرای زرتشتی نیشابور تقسیم کنید یک ثروتمند زرتشتی وقتی می‌میرد وقف می‌کند یا وصیت می‌کند منظورش هم‌دینان خودش هستند. این در برابر آن دسته اول.

دسته دوم را قرآن می‌فرماید با آن‌ها بحث و گفتگو کنید «جادلهم بالّتی هی أحسن» با آن‌ها حرف بزنید با آن‌ها مناظره کنید منتهی به بهترین روش نه به روش خوب، بلکه به بهترین روش ممکن. یعنی با ادب با منطق، با آزادی کامل. آقا وسط جنگ قرآن می‌فرماید «مِن احدٌ من المشرکین» یکی از مشرکین اگر گفت ما اصلاً می‌خواهیم بفهمیم با چه کسی داریم می‌جنگیم؟ من الآن مسئله‌دار شدم که اسلام چیست؟ قرآن می‌فرماید فعلاً آتش‌بس کنید! همان یک نفر، بخاطر همان یک نفر از سپاه کفر. با امنیت کامل اجازه بدهید بیاید، به سؤالات او جواب بدهید با او حرف بزنید بعد هم همان‌جا از او جواب نخواهید که خب مسلمان شدی یا نه؟ که به خودش بگوید اگر بگویم نه، دیگر نمی‌گذارند من برگردم. قرآن می‌فرماید آن‌جا از او سؤال نخواهید جواب سؤالات او را بدهید بعد با امنیت کامل اجازه بدهید توی سپاه خودش برود اگر خواستند بجنگند می‌جنگیم و الا اگر نخواستند نه، حق انتخاب به آن‌ها بدهید آگاهی و آزادی. ما نمی‌خواهیم اسلام را بر کسی با شمشیر تحمیل کنیم. مسائل شخصی و انسانی و حقوق بشری، روایت از امام موسی‌بن‌جعفر(ع) است که فرمودند: «إنّ مِن شرار رجالکم الآکل وحده» فرمودند یکی از بدترین مسلمان‌ها آن‌هایی هستند که تنهاخورند! مسلمان نیستید. هر وقت صحبت از خوردن و تفریح و امکانات است دیگران را شریک کنید. بدترین آدم مسلمان و غیر مسلمان «الآکل وحده» این‌هایی که فقط به فکر خودشان هستند دیگران هیچی. یا طرف آمد گفت آقا حق همسایگی یا همکاری یا همشهری یا هر "هم" دیگری، این است که ما او را اذیت نکنیم و آزارش ندهیم این کافی است؟ امام موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند این که هنری نیست که اذیت نکنی، هنر این است که وقتی او تو را اذیت می‌کند به او لبخند بزنید. این مسلمانی است در مسائل شخصی. همین موسی‌بن‌جعفر(ع) در مسائل ضد استکبار، خلیفه جدید آمده می‌گوید بیا دعواهایمان را با هم فیصله بدهیم بس است، بنی‌امیه بود، باز بنی‌عباس همین‌طور، بیاییم تمامش کنیم مسئله از فدک شروع شده، شما مرزهای فدک را بگویید. یکی‌اش فدک بوده از اول بعد از پیامبر، مرزهای فدک را بفرمایید ما تقدیم‌تان کنیم. به بنی‌هاشم برگردانیم. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند مرزهای فدک را بگویم برمی‌گردد؟ گفت بله، ‌فرمودند از آمودریا تا مدیترانه. یعنی کل مرزهای جهان اسلام. گفتند مگر ما با شما یا مادر ما با آن‌ها مگر بحث زمین و باغ بوده؟ مسئله حق بود. ما به فکر حق مادی خودمان نیستیم بحث حقوق این امّت است. این‌جا وقتی بحث ضد استکباری مطرح می‌شود این‌طور محکم ایستاده‌اند.

من چندتا آیه سریع عرض کنم و عرض خود را ختم می‌کنم. سوره (بقره/ 101)؛ سوره (آل عمران/ 64)؛ مفادی از این قبیل که با همه بشریت مسلمان و کافر، درست مثل آدم حرف بزنید. توهین نکنید، دروغ نگویید، قرآن می‌گوید به مقدسات بت‌پرستان هم فحش ندهید، به بت هم فحش نده، کمترین ضررش این است که او هم برمی‌گردد به الله فحش می‌دهد، مگر با فحش می‌شود حق را به کرسی نشاند؟ چرا فحش می‌دهید. حساب لعن جداست. خود خداوند هم لعن کرده است. لعن این مرگ بر آمریکاست، این برائت است باید هم گفت. اما فحش؛ سخنان زشت. قرآن می‌فرماید با مردم نیک و درست حرف بزنید ولو دشمن شما هستند. در سوره (بقره/ 83) می‌فرماید که به همه بشریت نیکی کن، از دین او نپرس بلکه به همه خدمت کنید چنان که خداوند به شما نیکی می‌کند. خداوند به همه بشر و به همه موجودات نیکی می‌کند شما به همه موجودات نیکی کن. سگ تشنه، شیر گرسنه، هرجا می‌توانید می‌فرماید به هیچ موجود زنده، هرجا زندگی هست پا روی آن نگذارید. می‌دانید در فقه ما شکار حرام است. شکارهای تفریحی، حالا کسی شغل اوست یا اضطرار است آن بحث فرق می‌کند این شکارهایی که برای تفریح می‌روند این‌ها حرام است. جان یک موجود زنده را می‌گیرند حتی روایت دیدم که فرمود توی بیابان داری می‌روی دیدید یک مار یا عقربی هست به تو کاری ندارد حق ندارید او را بکشید چه کارش داری دارد زندگی‌اش را می‌کند. تو رفتی توی محل زندگی او. مگر خطری تهدید کند. در سوره (قصص/ 77) می‌فرماید همان طور که خداوند به همه شما نیکی می‌کند شما هم به همه نیکی کنید. در سوره (اسراء/ 7) می‌فرماید به هرکس نیکی کنید به خودتان نیکی کردید. کسی آمد درِ خانه سیدالشهداء(ع)، شب بارانی بود گفت آقا گرفتارم هرجا رفتم کسی کمک نکرد. امام حسین(ع) فرمودند یک لحظه باش، رفتند توی خانه هرچه بود به او دادند و توی چشمانش هم نگاه نکردند که خجالت نکشد. بعد که رفت یکی از اطرافیان و اصحاب امام حسین(ع) گفت آقا مگر شما ایشان را نشناختید؟ این از مخالفین ماست. این پدرسوخته مدام این طرف و آن طرف علیه شما حرف می‌زند. امام حسین(ع) فرمودند می‌دانم. گفتند خب اگر می‌دانید چرا کمکش کردید؟ فرمودند این وقتی که می‌آید این‌جا مگر این‌ها را نمی‌داند مگر من را نمی‌شناسد؟ پس چرا می‌آید این‌جا؟ فرمودند مثل باران باش بر خوب و بد ببار. این‌ها در مسائل شخصی است. اما وقتی بحث حق و باطل پیش می‌آید دیگر نمی‌شمارد که ما هفتاد نفریم شما 30هزار نفرید دیگر تعداد را نمی‌شمارد، برای ضد استکبار محکم می‌ایستد. قرآن وعده کلی می‌فرماید سوره (نحل / 30) هر کس در عالم کار نیک کند در دنیا نیک می‌بیند و در آخرت بهتر از آن. سوره (ممتحنه/ 8) با آن کفار دسته یک، حتی دسته دوم، می‌فرماید: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ ...» خداوند شما را منع نکرده از این که نیکی کنید، کمک کنید، حقوق‌شان را رعایت کنید، عادلانه به آن‌ها برخورد کنید. با چه کسانی؟ کفاری که علیه اسلام وارد جنگ نشدند و دارند زندگی‌شان را می‌کنند به سرزمین‌های شما حمله نکردند، اشغال نکردند، شما را از خانه‌هایتان و سرزمین‌تان بیرون نکردند یعنی دسته سوم. دسته یک و حتی دسته دوم، را قرآن می‌فرماید ما کی شما را منع کردیم از این که به این‌ها کمک کنید و نیکی کنید؟ آن‌ها را کمک کنید. «وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ...» به آن‌ها کمک کنید و مشکل‌شان را حل کنید. تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ یعنی حقوق‌شان را دقیق رعایت کنید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» خداوند کسانی را که اهل قسط هستند و حقوق همه، حتی غیر مسلمین را رعایت می‌کنند خداوند دوست می‌دارد. مقسط یعنی حق همه انسان‌ها حق همه حیوانات و حقوق حیوانات، حقوق گیاهان حتی حقوق اشیاء، زمین، این‌ها را هم درست رعایت کنید. خداوند می‌فرماید می‌خواهید دوست‌تان داشته باشم حق همه را رعایت کنید اما وقتی که نوبت به آن دسته‌های دیگر می‌رسد لحن خدا و رسول فرق می‌کند. به آن دسته اول و دوم می‌گوید ادب را رعایت کن، نامه می‌نویسی درست بنویس، پزشک است به او رجوع کن، به حریم آن‌ها تجاوز نکنید، از مریض‌شان عیادت کنید. غیر مسلمان مرض شده به دیدن او بروید. به منزلش بروید برای او هدیه ببرید. آن لحظه‌ای است که تو داری دنبال او می‌روی، مسئله خدمت و ترحم نیست مسئله تملّق است. مسئله سیادت او بر توست، مسئله تسلط کفر و کفار بر مسلمین است. از این لحظه یک مرتبه ادبیات عوض می‌شود. فرمود جلوی آن‌ها لبخند نزنید، قرآن و سنت یک مرتبه ادبیات عوض می‌شود، لبخند نزنید، مهمانی‌شان نروید، به آن‌ها هدیه ندهید این‌ها دسته سوم هستند. این‌هایی که اتفاقاً یک عده‌ای ولایت آن‌ها را این‌جا پذیرفتند مثل همین آمریکا، انگلیس، این جریان‌های جنایتکار. اما کافر و مشرک به معنای این دسته دوم، این‌جا را خداوند می‌فرماید: «أَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ...» با تمام قدرت آماده شوید و آن‌ها را بترسانید. «تُرهِبونَ بِهِ...» بترسند از این که به شما حمله کنند جرأت نکنند دست از پا خطا کنند «عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم...» دشمن الله دشمن شماست «وَآخَرینَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ یَعلَمُهُم...» و دیگرانی که شما آن‌ها را نمی‌شناسید یک صفوفی از دشمن که شما خبر ندارید و خداوند آن‌ها را می‌شناسد. (انفال/ 60).

یا این‌جا در (سوره آل عمران/ 28) خداوند می‌فرماید: «لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ...» حرام است خط قرمز است یکسری از شما بروید با دشمن لاس بزنید! با آن‌ها گرم‌تر در مذاکرات و صحبت‌هایتان صحبت می‌کنید تا با برادران‌تان در این‌جا. مثل این که با آن‌ها احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید تا با همفکران و هم‌مذهب و با هم‌دینان خودتان. بعد خداوند می‌فرماید: «وَمَنْ یَفْعَلْ...» هرکس از شما که در برابر کفر دسته سوم، یعنی دشمنان و استکبار، کوچکترین تملّقی بکند، لبخندی بزند، وا بدهد و اظهار ضعف و ذلّت کند، اظهار دوستی کند و بگوید ما با شماییم ما با شما دشمن نیستیم «ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ...» هیچی در دست ندارید از آنچه که الهی است و به دست خداست و شما مطلقا در این صف دیگر نیستید «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً» مگر که این یک نوع تاکتیک باشد یک نوع تقیه باشد و این که شما در عین این که کاملاً هوشمندانه پرهیز می‌کنید نرمش قهرمانانه از باب این که یک تاکتیکی باشد که یک ضربه محکم‌تری به آن‌ها بزنید نه این که هرکسی بخواهد تسلیم بشود و وا بدهد قرآن صریح می‌فرماید که مطلقا صف‌تان از ما جداست. هر کسی از کفار بترسد، هرکس بگوید دیگر مرگ بر آمریکا نگویید، هرکس بگوید بیایید بسازیم تمام مسائل‌مان را حل کنیم، هرکس بگوید ما با این‌ها سوء تفاهم داریم بیاییم سوء تفاهم‌ها را برطرف کنیم. هرکس بگوید ما تقصیر ما بود که ما گفتیم مرگ بر آمریکا این مشکلات پیش آمده، این تحریم‌ها و تهدیدها پیش آمده تقصیر ما بوده نه تقصیر این‌ها! قرآن می‌فرماید این‌ها موحد نیستند ولو نماز بخواند و روزه بگیرد و زیارت بیاید این‌ها قلب‌شان کافر است و ایمان ندارند «فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ...» هیچی توی دست‌تان نیست و کلاً صف‌تان از صف الله جداست.

دوباره به دوتا نکته توجه می‌دهم. یکی وعده حق علیه استکبار، وعده‌های مشروط است. بستگی دارد ما به وظایف‌مان عمل کنیم. آگاهی، آزادی، اراده، برنامه‌ریزی، دقت، عقل، مقاومت باشد یا نباشد؟ 2) کافر به سه معنا در قرآن و سنت به کار رفته است. لذا شما 3 تا لحن دارید. یک دسته مستضعف که اغلب اینها مستضعف هستند. یک دسته مخالفی که شما را قبول ندارد اما درگیر نشده است. دسته سوم استکبار است و راجع به دسته اول مدارای بسیار وسیع دارد.

من یک چیزی عرض کنم یکی از چیزهایی که در ایران قبل از اسلام بین زرتشتی‌ها بود ازدواج با محارم بود، یعنی در ایران قبل از اسلام، خیلی‌ها با مادر و خواهر خودشان ازدواج می‌کردند! طبقات بالا می‌گفتند می‌خواهیم اصالت خون و نژاد را حفظ کنیم، طبقات پایین هم می‌گفتند بالاخره آشنا هستیم همدیگر را می‌شناسیم و بیخودی روابط را توسعه ندهیم. خب این در شریعت اسلام حرام بود. یک وقتی یک زرتشتی که به همین چیزها عمل می‌کرد، این هم یکی از چیزهایی بود که اسلام ملت ما را از این وضعیت‌ها نجات داد. مثلاً شاه ایران قبل از اسلام سه هزارتا زن دارد، اصلاً نگاه‌شان به زن این‌طوری است که من یک وقتی گفتم این اسم این‌ها را اگر حفظ بکند باید به او جایزه نوبل می‌دادند. سه هزارتا زن در یک حرمسرای شاه ایران قبل از اسلام بود. اصلاً حرمسرا برای ایران قبل از اسلام و عرب قبل از اسلام بود اسلام آمد حرمسرا را ورانداخت. یک کسی جلوی امام(ع) شاید حضرت رضا(ع) باشند الآن دقیق یادم نیست امام رضا(ع) فرمودند شنیدم با فلانی بد صحبت کردی؟ یک زرتشتی بودی یا کلاهش را برداشتی یا اذیتش کردی. گفت آقا ولش کن حرامزاده را. امام(ع) فرمودند چرا؟ گفت این خواهر و برادر و پدر و مادر، همه‌شان همین‌طوری با هم ازدواج می‌کنند بچه‌هایشان همه حرامزاده‌اند. امام(ع) فرمودند او که نمی‌داند این فعل حرام است – دقت کنید- فرمود او که نمی‌داند او فکر می‌کند دین است آن را به نام دین به خورد او دادند. او فکر می‌کند خدا چنین اجازه‌ای داده است حق ندارید حرامزاده بگویی! چون این کار را به عنوان فعل حرام انجام نداده است. به او توهین نگو و دیگر به او حرامزاده نگو. بله باید آگاه‌شان کرد که این ازدواج‌ها درست نیست و نباید این کار را بکنند. این است تفاوت مسلک در برابر سه دسته کافر، آن هم مسئله وعده‌های مشروط الهی. این دوتا از پیام‌های قرآن است در مسئله استکبار و استکبارستیزی.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha